سفارش تبلیغ
صبا ویژن

اینجا چراغی روشن است

 

 

کاغذهای مچاله شده ، سطرهای به اتمام نرسیده

و فراسوی نگاهی که به هیچ افق روشنی پیوند نخورده .

نه هرگز از تنهایی خویش جدا نبوده ام ،

که هرگز کسی تاب این ظلمت تنهایی مرا نخواهد داشت .

گریزی نیست از حقیقتی که حتی خواب هایم را از آن خود کرده .

شده ام مترسکی که حتی کلاغ های بی آشیان ،

به روی شانه های کاهی ام نمی نشینند .

شده ام مترسک غمگینی که برای دلخوشی گنجشک ها ،

  لبخند می زنم .

سطرهایم به انتها نمی رسد ،‌

وقتی هنوز تو " تو " و من هنوز " من"
تا "ما "شدن من و تو

هیچ قصه ای به سرانجام نخواهد رسی


نوشته شده در یکشنبه 90/11/23ساعت 1:20 عصر توسط خواستگار| نظرات ( ) |